loader image
اخبار و رسانه ها

نگاهی به فیلم دولاتوف، نماینده روسیه در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر

دولاتوف

فیلم دولاتوف شش روز از زندگی نویسنده برجسته روسی را روایت می‌کند که توانست در دوران اوج محدودیتها در شورویِ دهه ۱۹۷۰، با نوشته‌های طنز و کنایه آمیزش دیدی متفاوت نسبت به محیط اطرافش ارائه دهد. سرگئی دولاتوف برای جلوگیری از هدر رفتن استعدادش و حفظ جایگاه خود به‌عنوان یک هنرمند، با شاعر و نویسنده یوزف برودسکی مجبور به مبارزه بود؛ آن هم در دورانی که در مقابل چشمان او، سایر دوستان هنرمندش زیر چرخهای سفت و سخت محدودیتهای دولتی له می‌شدند و مجالی برای بروز استعدادهایشان نمی‌یافتند

دولاتوف جدیدترین فیلم الکسی گرمن می توانست «تصنیف نویسنده ای ناشناس» خوانده شود. حداقل این فیلمی است درباره نویسنده ای که در طول زندگی اش ناشناس باقی ماند و هنوز هم در غرب چندان صحبتی در موردش نمی شود، اگرچه پس از مرگش در سال ۱۹۸۹ در روسیه بسیار مورد توجه و ستایش قرار گرفت. این نگاه دقیق و تصویرسازی از دوران زندگی سرگئی دولاتوف، پرتره ای معمولی نیست و تا حد کمی هم می توان گفت که یک فیلم زندگی نامه ای است، اما بازسازی واقع گرایانه ای از دوران قدیمی از جامعه روسیه است، آن زمانی که ادبیات و هنر به عنوان مسائل مهمی در پیوند با زندگی و مرگ مورد توجه قرار می گرفت، زمانی که پافشاری روی اصول هنری تان از شانس تان برای زنده ماندن می کاست.

در این فیلم نقش دولاتوف  را میلان ماریچ بازیگر صربستانی بازی می کند که به عنوان اولین نقش بین الملی اش، نقش شخصیتی غمگین، گرم و مهربان را ایفا می کند.در این اثرروایتی نسبتا گنگ و درکل همراه با حسی رویاگونه باعث شده تا از این فیلم انتظار رسیدن به موفقیتی تجاری نداشته باشیم، اما جشنواره ها به سمت چنین فیلم هایی جذب می شوند که به صورتی غیر مستقیم تا این سطح به جان بخشیدن به هنرها و استعدادهای هنری در فضای سینما همچون دیگر حوزه های هنری می پردازند.

فیلم دولاتوف با وجود استفاده از تجمع و شلوغی ها و  دیالوگ هایی پیوسته ، فیلمبرداری های طولانی و هماهنگ، تا حد زیادی اثری است با همان سبک فیلم های قبلی آلکسی گرمن؛ همچون سرباز کاغذیفیلمی درباره برنامه فضایی شوروی و یا فیلم زیر ابرهای الکتریکی .دولاتوف می خواهد که به شکلی رویایی، ایده هایی جامع را ارائه بدهد. فیلم در واقع شامل دو صحنه رویایی جذاب است و به روایت یک هفته از رخدادهای واقعی زندگی دولاتوف می پردازد؛ نوینسده ای خوش ذوق که نمی تواند کارش را به چاپ برساند و از اتحادیه نویسندگان شوروی حذف می شود یکی از دلایل حذف او هویت ارمنی –یهودی اش و همچنین دیدگاه انتقادی کنایی اش است. مکان فیلم لنینگارد یا سن پترزبورگ امروزی در نوامبر ۱۹۷۱ است، هنگامی که یک فضایی سرد و خشک در جامعه حاکم شده و جایگزین دوره اندیشه های آزاد دهه ۶۰ می شد. دولاتوف شاعر با بازی میلان ماریچ به تازگی از همسرش جدا شده است و اکنون با مادرش در آپارتمانی زندگی می کنند. او محدودیت و موانعی را در نوشتن تجربه می کند و به فکر نوشتن یک رمان است، اما سعی می کند فعلا کاری در مجله ای صنعتی برای گذران زندگی داشته باشد.

دولاتوف در این هفته، که در فیلم به تصویر کشیده شده به قول خودش هفته ای از خوشی هایی اندک و اندوه هایی بزرگ، ملاقات هایی با همسر قبلی اش النا با بازی هلنا سوجکا دارد، با جوزف برودسکی آرتور بسچاستنیف نویسنده ای که بعدا برنده جایزه نوبل می شود در ارتباط است و غروب ها را روزی پس از دیگری در مهمانی های عصرانه می گذراند، جایی که هنرمندان و نویسندگان مبارز و غیر وابسته به آهنگ های جاز گوش می دهند و بحث های گرمی در مورد ارزش های شاعر ها و آثارشان دارند، چون این دوره زمانی بود که ادبیات یک مذهب و مسیری به سوی عقلانیت به حساب می آمد.برخی از اطرافیان دولاتوف وضعیت مناسبی ندارند، مرد جوانی در دفتر یک مجله ادبی اقدام به خودکشی می کند، یک نقاش پس از این که به خاطر ورودش به بازار سیاه بازداشت می شود، از دنیا می رود. درحالی که بقیه با  صرف نظر کردن از باورهایشان زنده می مانند. دولاتوف خودش شخصیتی است که با حفظ نگرشی طعنه آمیز همراه با شوخ طبعی و حتی همراه با هزل زنده می ماند، و یک بار هم با یک مخبر مست در مورد میزان علاقه مردم به خواندن لولیتا اثر نوباکوف موش و گربه بازی در می آورد. فیلم در مواقعی به نظر می رسد که بدون جهت خاصی تنها پیرامون یک هفته از رخدادهای زندگی دولاتوف می چرخد، اما سپس به جهت و مسیر مشخصی از مسائلی مرتبط با برشی از زندگی این هنرمندان می رسد. تعدادی اتفاق احساسی در داستان رخ می دهند، مهمترین آن ها پیدا کردن کودکانی در تونل مترویی است که در محاصره لنینگارد مرده بودند.

در کل فیلم حسی و حالی از هم خاطره و هم رویا بودن را به خود می گیرد و دوره ای از تاریخ روسیه را تصویر می کند که این روزها ممکن است به راحتی به فراموشی سپرده شود. دولاتوف به ایالات متحده مهاجرت می کند و نهایتا همان جا هم از دنیا می رود. در پایان فیلم هم جمله ای را در نقش راوی بیان می کند که این فیلم بسیار افسرده و سرشار از اندوه را با پیامی مثبت به پایان می رساند. او می گوید: ما هستیم.

این فیلم، فیلمی متمایز است، متمایز با این سبک کارگردان و با لحنی آرام و هنری، انتقادی به نسبت این دوره ما چه در روسیه و یا هرجای دیگر دنیا . این که اگر هنر و باور به هنر محدود و تضعیف شود همه ما با شکستی بزرگ مواجه خواهیم شد.

مهدی کیانی

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. (فیلدهای ضروری علامت گذاری شده اند) *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

ارسال کد یکبار مصرف (00:90)