افزایش اختلاف طبقاتی یک مشکل جهانی است و جامعهٔ معاصر ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. پویا بادکوبه، کارگردان درساژ، توجهها را به این شکاف از طریق زاویه دیدی تازه جلب میکند: از چشمان دختر نوجوان لجباز ی که نه فقط به مفهوم طبقه، که به اختلاف نسلها نیز اشاره میکند.
شاید نخستین مطلبی که در مواجهه با فیلم درساژ نظرمخاطب را به خودش جذب میکند معنای واژه درساژ باشد ، درساژ گرایشی در اسب سواری است و نامی نامانوس برای فیلم بادکوبه شمرده میشود. نامی که البته به حال و هوای فیلم میآید و انتخاب هوشمندانهای بوده است. در اولین پروژه سینمایی بادکوبه افراد بزرگی در کنارش قرار دارند که از جمله آنها می توان به کامبوزیا پرتوی که در عالم نویسندگی نبوغ و تجربه فراوانی دارد اشاره کرد که البته به عنوان مشاور سینمایی بادکوبه معرفی شده است. رگههایی از قدرت داستان نویسی پرتوی هم در فیلم دیده میشود که این رگهها چندان پررنگ نیستند و کارگردان ترجیح داده که امضا و هویت مستقل خودش را وارد فیلم کند.
اما درساژ به چه معناست؟ درساژ به مسابقاتی گفته میشود که در آن سوارکار با اسب خود به جای مسابقه در پیست، حرکات نمایشی و زیبا انجام میدهد. از همین جهت اسبهای درساژ به جای اینکه در طبیعت و دشت مورد تمرین قرار بگیرند فقط در میدانهای مخصوص با سوارکار خود تمرین میکنند. شخصیت اصلی فیلم درساژ هم دختری است که در میدان زندگی به رقابت با دیگران نمیپردازد، بلکه دوست دارد همانند این اسبها، در مسیر مخصوص خودش قدم بردارد؛ مسیری که مورد تایید دیگران نیست. گلنسا دختریست نسبتا یکهتاز اما آرام و دقیقا به مثابه اسبهایی است که در زندگی عادی به سر نمیبرند و با اینکه سختی و تلاش بیشتری میکنند، اما دیده نمیشود. او علی رغم مخالفت پدرش عاشق دویدن است و مسیرهای طولانی را با دوندگی میپیماید ولی این دوندگی او را از پای در نمیآورد. گلنسا میخواهد او را ببینند، اما نمیبینند و برای همین هم سرکشی میکند. فیلم با داستان چند نوجوان روایت می شود. نوجوان هایی که یک شب تصمیم میگیرند که برای شوخی به یک سوپری در مارکت محلهشان دستبرد بزنند. برخی از اعضای این گروه بچه پولدارهایی هستند که نیازی به این کار ندارند و تمام هدف و ماهیت کار، یک شوخی است. آنها در نهایت به سوپرمارکت دستبرد زده و مقداری خوراکی و پول را میدزدند. بعد از انجام دزدی و تمام شدن ترشحات آدرنالینی که آنها انتظارش را میکشیدند، به خودشان آمده و متوجه میشوند که نوار ویدئویی داخل سوپرمارکت را برنداشتهاند و حرکاتشان ضبط شده است. گلنسا که به نظر میرسد جایگاه اجتماعی مالی کمتری نسبت به سایرین دارد انتخاب میشود که برود نوار را بیاورد. او مخالف تصمیم جمع است اما ناچار است که برای ماندن در گروه ماموریتش را انجام دهد. گلنسا در نهایت فیلم را قبل از طلوع آفتاب برمیدارد اما ترجیح میدهد که آن را پیش خودش نگهدارد و دوستانش هرچه از او خواهش میکنند که ویدئو را در اختیارشان قرار دهد از این کار ممانعت میکند. از آنسو داستان والدین گلنسا با با بازی علی مصفا و شبنم مقدمی را داریم که میخواهند از کرج به تهران کوچ کنند و گلنسا به خاطر اسبی به نام الوند که در پیست نزدیک آنها قرار دارد؛ موافق این مهاجرت نیست….
ما با درامی روانشناختانه و شخصیت محور طرفیم و همین که فیلمی در این ژانر در سینمای کشورمان آن هم با محور قرار دادن نوجوانان دهه هشتادی ساخته شده، یک کار ستودنیست. فیلمهایی در این مضمون باید بتوانند روی جزییات و پرداخت به داستان خود با قدرت کار کنند تا اثری ماندگار شوند. نگار مقدم یک تنه فیلم را به دوش میکشد و حضور او در کنار بازیگران بهنامتری همچون علی مصفا نیسز نقطه ضعفی به کار او وارد نکرده است. داستان داستان سیر تحول شخصیت گلسا است دختری که در ابتدای داستان در گیر و دار هیجانات نوجوانی است در انتهای داستان درک دیگری از جهان اجتماعی خود دارد، نگار مقدم برای این فیلم برنده بهترین بازیگر جشنواره شانگهای شد ،گلنسا همچنین پیش الوند،همان اسب درساز) که میرود زمین تا آسمان شخصیتش عوض میشود. این موضوع البته به خودی خود ایراد نیست و مفهومی است که کارگردان میخواهد از شخصیت او به بیننده القا کند. اینکه دختری سرکش و یاغی در پیش دوستانش و یا دختری آرام و ساکت در خانواده، پیش الوند به دختری سرخوش تبدیل میشود؛؛ یک پیام درباره روحیات این کاراکتر است اما متاسفانه رابطه شکل گرفته بین الوند و گلنسا مثل گزینههای همتای خود در سینمای جهان از آب در نیامده است. روابط بین اسب و انسان، مسائل پیچیدهای دارد که درباره آن مقالات متعددی هم نوشته شده و این رابطه روانشناسی در فیلم روایت شده ولی شکل درستی به خود نگرفته است.نگار مقدم اما با بازی خوبش و تلاشهایی که برای نقشش میکند ستودنی است. گلنسایی که او به تصویر میکشد، دختری است نوجوان که خشمهایش را فرو خورده و در طبقه اجتماعی متوسط هم قرار دارد. دختری که بسیاری از دختران ایران امروز هم نسل او هستند و میتوانند این روحیات عجیب و غریبش را درک کنند؛ ولو اینکه مشکلات ریز و درشتی در پرداخت این روحیه وجود داشته باشد. به تدریج و با گذشت زمان فیلم مخاطب ابتدا سردر گم از تصمیم های گلسا اما با او همراه می شود تا سرانجام با او به امال و اهدافی که داشته برسد.
در نهایت نکات فنی فیلم ،از جمله فیلمبرداری صحنه همگی در سطح قابل قبولی هستند. بادکوبه با قاب تصویر غریبه نیست او تلاش خودش را کرده و در این تلاش از افرادی کمک گرفته که توانستهاند او را پشتیبانی کنند و فیلم اولش را آبرومندانه پیش ببرند. فیلم درساژ برخلاف ظاهر اولیه اش فیلم زنانه ای نیست و اگر کاراکتر اصلی آن دختری است در سنین نوجوانی در مقابله با جامعه ایرانی، معنیاش این نیست که با فیلمی فمنیستی روبرو هستیم بلکه این فیلم برای تمامی نسل نوجوان و جوان میتواند حرفی برای گفتن داشته باشد و برای والدین آنها تلنگری باشد که آنها را ببینند.درساژ میتوانست از چیزی که الان هست اثری به مراتب بهتر باشد ولی هماکنون هم توانسته با سوژه نسبتا بدیع خود، جامعه ایران و نوجوانان و اختلافات طبقاتی حاکم در آن را به تصویر بکشد و کاری کند که اثری قابل قبول مواجه باشیم؛ اثری که با دیگر آثار سینمایی اکران شده تفاوت دارد و در سینمای تکراری ایران حرفهایی برای گفتن دارد. حرفهای درساژ شنیدنی هستند. و امید میرود فیلم در اکران عمومی خود نیز با اقبال خوبی مواجه شود.
مهدی کیانی