فیلم معدنچی به نویسندگی و کارگردانی هانا اسلاک محصول کشور کرواسی, اسلوونی روایت آلیا مهاجری مسلمان است که تمامی اعضای خانواده اش را در جنگ از دست داده و اجساد آنها در جای غیر مشخصی دفن شدند و او که این موضوع را از فرزندان و همسر خود پنهان کرده است همیشه در تنهایی خود از اینکه حتی نتوانسته برای اعضای خانواده خود مراسم خاکسپاری برگزار کند غمگین و ناراحت است. این فیلم ۱۵ سال بعد از جنگ بوسنی را روایت می کند و این مهاجر معدنچی به صورت تصادفی در معدن متروکه ای با بقایای اجساد غیرنظامیانی در یک گور دسته جمعی مواجه می شود که از شواهد مشخص است توسط فاتحان جنگ جهانی دوم کشته شدند.شرایط زندگی مرد معدنچی پس از رویارویی با این صحنه دچار دگرگونی می شود و برای احقاق حقوق از دست رفته این قربانیان تلاشهای زیادی می کند و در این مسیر با تهدید و مشکلات بزرگی رو به رو می شود. معدن خالیای که برای سرکشی به آلیا سپرده اند، دست کمی از تاریخی ندارد که قرار است کسی سراغی از آن نگیرد و به امان خدا رها شود. همیشه چیزهایی هست که باید پنهانشان کرد و پافشاری اولیه رئیس جوان معدنها برای این که آلیا باید تک و تنها روانه معدن شود نشانی از همین پنهان کاری است، هرچند آیا خوب میداند که نباید به ظاهر چیزها قناعت کرد و باید دیوارهای کاذبی را که بعدا ساخته شده اند، خراب کرد و به چیزهایی رسید که پشت این دیوار هستند؛ چیزهایی که مایه شرمند؛ خاطرات نسل کشیهایی که قاعدتا باید مایه روسیاهی آدمهایی باشد که در آن روزگار کلمهای به زبان نیاورده اند و آهسته از کنار این خاطرات گذشته اند.تفاوت آدمهای باغی با آدمهای معمولی در همین چیزهاست. آدمهای معمولی سعی شان معمولا این است که آهسته از کنار همه چیز بگذرند و آرامش زندگی خودشان را به هم نزنند، اما آدمهای باغی قاعده بازی را به هم میزنند.اصلا با صدای بلند اعلام میکنند که هر قاعدهای برای شکستن است. همین است که ماجرای سر در آوردن از این معدنی در بسته برای الیا شباهت غربی به ماجرای سالهای دور زندگی خودش در سربرنیتسا پیدا میکند؛ جنایتی که جهان چشم بر آن بست و ترجیح داد درباره اش حرفی نزند. یک نسل کشی تمام عیار.آن سالها خبرها را نمیشد به سادگی به دست آورد. خبرها محدود بودند به روزنامهها و رادیو و تلویزیون و توافقی جمعی کفایت میکرد برای این که چنین خبرهایی یا پخش نشوند یا نسخه کمرنگ شده و محوشان به گوش مردم برسد. اما حالا زمانه دیگری است. سالها گذشته.این جاست که آلیا میبیند فرقی ندارد که شصت سال اتفاقی افتاده یا بیست سال پیش، مسئله این است که همیشه عدهای هستند که چیزهایی را زیر خاک پنهان میکنند به امید این که پیدا نشوند و تازه به همین اکتفا نمیکنند و قفل عظیمی هم به در میزنند تا دیگر هیچ کس نتواند از این راز سر در آورد، اما گاهی آدمهایی مثل آلیا سر از این جاها در میآورند و آن وقت دنیا میماند و شرمندگی و یافتن راهی برای پنهانکاریهای بعدی، هیچ چیز را نمیشود تا ابد پنهان کرد و هرچه سالها پیش زیر خاک رفته بالاخره روزی از زیر خاک بیرون میآید.مشکل آدمهایی که این چیزها را پنهان میکنند این است که خیال میکنند همه مثل خودشان هستند، اما وقتی کار را به آدمی مثل ألیا میسپارند آن وقت باید چشم به راه افشای رازهایی باشند که زیر خروارها از بین نرفته اند. آنچه حقیقت مینامند چنین خاصیتی دارد.
معدنچی داستانی واقعی است و به بخش هایی از تاریخ خشونت در جنگها اشاره می کند که رازهایی بوده که امروز همه از آن مطلع هستند ولی گفت و گو درمورد آن به تابو بدل شده و ممنوع است. واقعیت، امری مطلق است و تفسیرها از آن متفاوت است و نمی توان تاریخ را به دروغ برای نسل های امروز روایت کرد، واقعیت های دردناکی در جنگ ها تجربه شده است که به آسانی پنهان شده است و فیلمساز با طرح چنین موضوعاتی می تواند با عریان کردن این حقایق تلخ، از فروپاشی احساسی در جوامع جلوگیری کند.مهاجران نقش مهمی در فرهنگ غالب جوامع دارند و این فیلم به بررسی جایگاه اسلام در یک کشور اروپایی و سکولار می پردازد و تلاش می کند جستجوی هویت انسانی افراد را فارغ از مکان و جغرافیا به تصویر بکشد.سینما دارای دو کارکرد است که نخست تلاش می کند از گذشته رها شویم و دیگر اینکه، آینده را بسازیم و مجموع آنها می تواند منجر به تغییر شود.
این فیلم به عنوان نماینده اسلوونی به اسکار معرفی شد ولی نظام سرمایه داری حاکم بر سینمای جهان اجازه دیده شدن این فیلم ها را نمی دهد و پول در سینمای امروز به یک عیار برای جایگاه فیلم ها تبدیل شده است.
فیلم معدنچی همچنین نهمین فیلم هانا اسلاک، در جشنواره فیلم ورشو نیز موفق به دریافت دو جایزه شده و اولین نمایش خود در آسیا را در سی و ششمین جشنواره جهانی فیلم فجر تجربه کرد.
مهدی کیانی